مکتب و مکتب‌خانه
 
هميشه لب‌هايتان چون گل محمدي، خندان باد
گلخندان
 
 

مکتبخانه چگونه به وجود می آمد؟

 پدر هایی که فرزند در سن مکتب داشتند، با دعوت بزرگ روستا که خودش هم فرزند مکتب رو داشت، با هم یک جا جمع می شدند و قرار می گذاشتند که از اوّل پاییز که معمولا کار کشاورزی خاتمه می یافت، ملّایی را دعوت کنند که در طول پاییز و زمستان کار تعلیم و تربیت فرزندانشان را به عهده بگیرد. آن ها هم طبق پیشنهاد ملّا، متعهّد می شدند مبلغی پول یا مبلغی پول و مقداری جو و گندم و یا فقط مقداری گندم یا آرد در ازاء هر شاگرد به عنوان حق الزّحمه به ایشان بدهند. بدین ترتیب مکتب خانه راه می افتاد.

معمولاً چون تعداد شاگردان در یک روستا کفایت یک مکتب را نمی کرد، دختر ها و پسر های دو یا سه روستا با هم یک مکتب تشکیل می دادند. مثلاً سه روستای کوسه لو، بازران و کنیزان یک مکتب تشکیل می دادند. در این صورت شاگردان ملزم بودند هر روز صبح راه بیفتند و بروند به روستایی که نوبت مکتب در آن جا بود. برای دختر ها مکتب خانه ی جداگانه ای تشکیل نمی شد. بنابراین خانوده هایی که می خواستند دختر های باسوادی داشته باشند، باید دخترشان به مکتب خانه مشترک بفرستند. به همین دلیل هم غالبا دختر ها بی سواد می ماندند.

ارکان مکتب خانه چه بود؟

ارکان مکتب خانه عبارت بودند از ملّا، شاگرد، مکان، زمان، خانواده

  آقا ملّا و نقش آن در مکتب خانه

آقا ملّا معمولا با سوادتری فرد آن روستا یا منطقه ای بود که روستا در آن جا واقع شده بود. پس از تشکیل مکتب، آقا ملّا قدرت مطلق بود و با روش هایی که مخصوص خودش بود شاگردان را اداره می کرد و آنان را آموزش داده و تربیت می کرد. معمولا پدر ها هنگام سپردن فرزندنشان به مکتب، به آقا ملّا اجازه می دادند که هر طور که خودش صلاح می داند اورا آموزش داده و تربیت کند. معمولاً آقا ملّا ها خانوادگی همین جایگاه را داشتند. مثلاً مرحوم میرزا نصیر فرزند کربلایی عزیز الله (معروف به کربلایی ارزالله) بودند که آن مرحوم هم ملّا بوده اند. یا میرزا یحیی فرزند مرحوم میرزا محمد حسین بودند که ایشان هم آقا ملّا بوده اند.

  نقش خانواده ها در ایجاد و تشکیل مکتب خانه

 نقش خانواده ها در تشکیل مکتب بسیار حیاتی بود. آن ها باید هم هزینه تعلیم و تربیت را می دادند و هم از نظر تأمین مکان برگزاری مکتب همکاری می نمودند. هر خانواده برای هر یک نفر شاگردی که به مکتب می سپرد، باید یک هفته مکتب را در خانه اش برگزار می کرد. با این ترتیب نوبت می چرخید و ممکن بود در طول شش ماه، چند بار نوبت به یک خانواده برسد. د رمدّتی که مکتب در خانه ای برگزرا می شد، آقا ملّا مهمان آن خانه بود و اگر از روستای دیگری آمده بود شب را هم در همان خانه بیتوته می کرد و تعطیلی آخر هفته را به خانه اش می رفت. در مدّت برگزاری مکتب در هر خانه، آن خانه، هم از جهت نظافت و آراستگی و هم از نظر غذا و پذیرایی، در ایده آل ترین وضعیت قرار داشت و همه ی اعضای خانواده در خدمت مکتب و آقا ملّا بودند. 

نقش و وظیفه ی شاگردان در مکتب خانه

 مکتب خانه برای تعلیم و تربیت شاگردان راه می افتاد.بنابراین میزان یادگیر و پیشرفت شاگردان، هم از نظر آقا ملّا و از نظر خانواده ها بسیار مهم بود. اگر شاگردها در تمرین و تکرار و یادگیری دورس داده شده کوتاهی می کردند، آقا ملّا، ابتدا، به تذکّر و نصیحت رو می آورد. اگر تذکر و نصیحت کارساز نمی شد با ترکه های چوب، شاگرد را تنبیه می کرد. اگر تنبیه هم کارگر نمی افتاد، شاگرد بی خاصیت باید مکتب را ترک می کرد. 

محتوای آموزشی در مکتب خانه

آموزش در مکتب خانه با عبارت "هو الفتّاح العلیم" آغاز می شد. "عمّ جزء" نخستین کتابی بود که شاگرد باید می آموخت. پس از اتمام "عمّ جزء"، شاگردان قرآن را همراه خود به مکتب می آورند. همزمان با شروع قرآن، آقا ملّا که معمولا خوش خط هم بود، سر مشق خط می داد و شاگردان باید خوشنویسی را هم فرا می گرفتند. با اتمام خواندن یک دور قرآن، برای شاگرد جشن می گرفتند و پدر و مادر آن شاگرد هدیه ای به آقا ملّا می فرستادند که معمولاً یا یک جفت جوراب پشمی دست بافت مادر بود یا یک خروس و یا هر چیزی که مناسب شأن خانواده و اقا ملّا بود. مثلاً ممکن بود که پدر شاگرد شخصیت معروفی بود و یک رآس میش به آقا ملّا هدیه می داد.

پس از اتمام قرآن، بر اساس این که توان شاگرد در چه حدّی باشد و در خانواده چه کتابی وجود داشته، یکی از کتب فارسی به عنوان محتوای آموزشی در نظر گرفته می شد. عمدتاً این کتب عبارت بودند از: نصاب الصّبیان، جلاءالعیون، حلیـة المتّقین، معراج السّعاده، قصص الأنبیا، بوستان سعدی، گلستان سعدی یا تاریخ انبیاء و کتبی مانند این ها

واجبات:

واجبات کتابچه ای بود که آقا ملّا برای تک تک بچّه هایی که به توانمندی خاصی در قرائت متون فارسی و عربی می رسیدند،  می نوشت. معمولاً نگارش واجبات برای هر شاگردی هنگامی انجام می شد که نوبت هفته در منزل آن ها بود.  با این ترتیب از زحمات صاحب خانه هم که از مکتب و آقا ملّا پذیرایی می کرد تقدیر می شد. معمولاً با اتمام واجبات، هدیه ای هم از طرف پدر و مادر شاگرد به آقا ملّا تقدیم می شد. واجبات شامل خلاصه ای از عقاید و احکام بود.

  آموزش در مکتب خانه

 آموزش در مکتب خانه معمولاً انفرادی بود. یعنی هر کس کتاب خاص خودش را می خواند. بنابراین هر شاگردی به ترتیب نوبت می آمد کنار آقا ملّا می نشست و آقا ملّا چند سطری از کتاب را می خواند و ترجمه می کرد و شاگرد هم می رفت و سر جای خود می نشست و آن را با صدای بلند تمرین می کرد و پس از تمرین، دو باره در نوبت خود می آمد و آن را نزد آقا ملّا می خواند. اگر درست می خواند و ترجمه می کرد، آقا ملّا درس بعدی را می داد. بنا براین همیشه در مکتب خانه غلغله بود. گاهی هم اتّفاق می افتاد که دو یا سه نفر یک کتاب را می خواندند و به عبارتی همدرس می شدند.

تربیت در مکتب خانه

 جایگاه تربیت در مکتب خانه کمتر از آموزش نبود. با توجّه به این که محتوای آموزشی چیز هایی بود که تربیت اسلامی را ترویج می کرد، بنا براین با خواندن آن ها خود به خود تربیت هم شکل می گرفت. یکی از مواردی که ممکن بود شاگرد تنبیه شود بی انظباطی و رفتار نا صحیح شاگرد بود که منجر به تنبیه شدید وی می شد. جای نشستن هر شاگرد را در مکتب، آقا ملّا مشخص می کرد. معمولا پسر ها از یک طرف آقا ملّا می نشستند و دختر ها از طرف دیگر. 

یک روز در مکتب خانه

ورود با مکتب خانه با "سلامٌ علیکم" آغاز می شد. پس از حضور همه ی شاگرد ها، قرائت قرآن آغاز می شد که به ترتیب، همه ی شاگردهایی که قرآن خواندن را یاد گرفته بودند، دوسه خط قرآن می خواندند. معمولاً با سوادترین شاگرد شروع می کرد و بقیّه هم همان دو سه خط را تکرار می نمودند. پس از آن درس شروع می شد و تا ظهر ادامه می یافت. هنگام ظهر شش نفر از شاگردها، سه نفر با تجربه و سه نفر کم تجربه، به پشت بام می رفتند. سه نفر با تجربه در کنار یکدیگر ایستاده و دست در گردن هم می انداختند و یکصدا فرازهای اذان را با صدای بلند می گفتند. با گفتن هر فراز  صبر می کردند تا سه نفر بعدی تازه کار هم که مانند آن ها ایستاده بودند همان فراز را با تقلید از با تجربه ها با صدای بلند تکرار کنند.

پس از اتمام اذان، همه ی شاگردان وضو گرفته و در مکتب خانه به نماز جماعت می ایستادند. امام جماعت یکی از شاگردان با سواد می شد. در صورتی که تعداد آن ها بیشتر بود، به نوبت امام جماعت می شدند. 

پس از اقامه ی نماز جماعت نهار می خوردند و بعد به مدت یک ساعت برای بازی و استراحت به کنار برکه ی وسط روستا می رفتند که البتّه در همین مدّت کوتاه کلّ روستا را به هم می ریختند.

پس از بازی و استراحت دوباره به مکتب بر می گشتندو تا نزدیک غروب درس می گرفتند و تمرین می کردند. هنگام غروب از مکتب مرخص شده و هرکدام به خانه ی خود می رفتند. هنگام ترک مکتب باید تک تک دم در ایستاده و رو به آقا ملّا می گفتند" غفر الله لکم" و آقا ملّا هم جواب می داد " لَنا و لَکم" آن گاه از مکتب خارج می شدند.

خاطره ای از مکتب خانه:

1-در یک روز زمستانی که نوبت مکتب در کنیزان، در منزل مرحوم یعقوب علی بود، به مکتب رفته بودم. آن روز برف سنگینی بارید. ما نتوانستیم به روستای خودمان یعنی کوسه لو برگردبم. پدر و مادر های بچّه های کنیزانی هرکدامشان دو سه نفر از ما را به خانه شان بردند و شب به عنوان مهمان پذیرایی کردند. من و جیه الله و اکبر آقا را مشهدی نوروز علی (که نمیدانم الأن در قید حیات است یا نه) به منزل خودشان دعوت کردند. البتّه ایشان بچّه مکتبی هم نداشتند. هنگام غروب آفتاب، پدرم مرحوم حاج حنیفه که به دنبال ما آمده بود، آمد به منزل نوروز علی و شب را با ما در آن جا گذراند و صبح به خانه برگشت.


نظرات شما عزیزان:

محمد حسن محمدی
ساعت18:10---8 آذر 1393
باسلام وعرض خسته نباشید خدمت شما استاد بزرگوار از مکتب ومکتبداری نوشتید خیلی خوشحال شدم لطفا خاطراتی هم از مکتب داری و گفتار ورفتار مرحوم میرزا ابراهیم محمدی ازناوی هم بنویسید تاعموم مردم هم استفاده ببرند باتشکر محمدی
پاسخ:سلام علیکم خدا رحمت کند مرحوم میرزا ابراهیم محمّدی را که "هو الفتّاح العلیم" را ایشان به ما یاد دادند. این عبارت، اوّلین مطلبی بود که در مکتب آموزش می دادند. ایشان نخستین معلّم، آقا ملّای ما بودند. اوّلین روز آموزش ما در خانه‌ی مرحوم حاج اصغر ابراهیمی اتّفاق افتاد.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

سلام به همه‌ي اهالي محترم كوسه‌لو (گلخندان) و بازران، به عالمان، به روح پاك درگذشتگان، به گنجينه‌هاي گران‌قدر يعني سالمندان، به خواهران و برادران، به جوانان، به صاحبان دانش و معرفت، به متخصصان، به كارگران و كارمندان، به آناني كه ماندند و ديوارهاي اين دو روستاي با افتخار را افراشته نگه داشتند. به وبلاگ خودتان خوش آمدید. قرار ملاقات برو بچه های کوسه لو و بازران اینجاست. هر مطلبی دررابطه با سرزمین آبا و اجدادی‌تان دارید ارسال کنید تا در وبلاک‌تان بگذاریم. عكس‌ها، خاطرات شيرين، داستان‌ها، اطّلاعات تاريخي، قصّه‌ها، مثل‌ها، تكيه كلام‌ها، نقيل‌ها، سول‌چَك‌ها، بير گون گيتديك.....ها، و هر آن‌چه كه براي گفتن داريد بفرستيد تا در اين‌جا ارايه دهيم و ديگران هم استفاده كنند. منتظرتان هستیم. همكاران وبلاك: 1- نورالدّين هادي‌اي 2-الياس محمد 3- محمد رضا سرودلير 4-علي اصغر ترابي افراشته 5- رضا
شعر سه‌گانی
توزیع کتاب شاهدان عشق
مزار عالم ازناوی در تاجیکستان
حماسه بابا
اخبار گلخندان
گلخندان در گذر زمان
بازدید فرماندار محترم شهرستان فامنین و بخشدار بخش پیشخور از روستای گلخندان
قیزیل داغ با دامنی پر از شقایق
افتخار آفرینی تیم قزل داق
داستان مقاوت تاک‌های تشنه باغ‌های شاهقلی کندی
بچّه‌های و امروز مدرسه بازران و گلخندان
جلسه شورای اسلامی گلخندان با اهالی در مورد لایروبی جوی‌های کشاورزی
روستای چپقلو در روز سیزدهم فروردین 95
قیزیل داغ در روز سیزدهم فروردین سال 95
شکوه قیزیل داغ در جامه سپید زمستانی
برنامه مسابقات تیم قزل داق در نوروز 95
کتاب جدیدی که امروز به زینت طبع آراسته شد.
نويسندگان