هميشه لب‌هايتان چون گل محمدي، خندان باد
گلخندان
 
 

باانجام انتخابات در 24 خردادماه 1392 اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهاي بازران و گلخندان مشخص شدند كه به شرح زير مي باشند.

اعضاي شوراي اسلامي روستاي بازران:

1- آقاي حاج ولي الله اميري

2- آقاي علي استاد قنبري

3- آقاي علي محمّدي

 

اعضاي شوراي اسلامي روستاي گلخندان:

1- آقاي الياس محمّدي

2- آقاي حاج غلامحسين مختاري

3- آقاي محمد بابايي

با عرض تبريك به همه ي اعضاي منتخب شوراهاي اسلامي روستاهاي بازران و گلخندان براي آن ها آرزوي سلامتي و موفقيّت در خدمت به اهالي شريف هردو روستارا داريم.



چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:عظيم سرودلير, :: 9:28 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

تنهايي



چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:عظيم سرودلير, :: 9:26 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

تنهايي



شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 14:19 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

كوچ ابدي

 

مرا به حال خود وا گذاريد

كه خواهم رفت ،

 همين روزها

  از كنار شما

به ديارعدم

جائي كه

 نرسد

دستهايتان

 به تنهائي من

جائي كه

قناري ها  در قفس نيستند

و مي ميرند از عشق هم

براي هم

ودركنارهم

جائي كه همه چيز سبز است و آبي

 سبزِ زمين و آبيِ آسمان

جائي كه همه شاعرند

و عاشق هنر

هاي

 هاي

نمي دانم نمي دانم

 شماها به چه مي انديشيد

 اما

مرا

مرابه حال خود واگذاريد   

 

امير عبّاس رنجبر

 



 

علی داودی

1352 /  همدان/شهرستان فامنين/روستاي فرهيخته پرور بازران

 علی داودی طراح، گرافیست، شاعر و طنزپرداز جوان کشورمان، متولد  1352از همدان است وی تحصیلات خود را در مقطع  کارشناسی در رشته  گرافیک و کارشناسی ارشد را  در رشته ادبیات گذرانده است.

علی داودی تا به حال چندین کتاب خود را با عناوین و موضوعات مختلف به چاپ رسانده است . این شاعر همچنین در چندین جشنواره به عنوان نفر برگزیده انتخاب شده است. وی با وجود سن کم ، فعالیت های مختلف ادبی داشته و دارد که قابل توجه و در خور تحسین است.

 کتاب ها:

  1. مجموعه غزل "نام تو چیست" نشر سوره مهر
  2. مجموعه سپید مقاومت"سوء تفاهم" نشر هزاره ققنوس
  3. گزینه شعر "مردگان بسیارند" نشر تکا
  4. مجموعه نثر ادبی "هناسه حماسه" نشر بنیاد حفظ آثار
  5. تدوین گزینه "شعری برای جنگ" نشر مستند
  6. شاعر مردم" (یادنامه مرحوم محمدرضا آغاسی) نشر بنیاد حفظ آثار
  7. شهر فرنگ" (پنجاه و هفت تصویر از آمریکا) نشر خاکریز

 فعالیتهای ادبی:

  1. مدیر دفتر شعر حوزه هنری
  2. دبیری بخش شعر جشنواره‌های جوان حوزه هنری،
  3. عضویت در هیئت داوران مسابقه سراسری شعرحج، صداو سیما
  4.  کارشناس ادبی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس
  5. و...

 نفر برگزیده در:

  1. جشنواره بین‌المللی صبح قریب،
  2. کتاب سال دفاع مقدس در رشته شعر؛
  3. جشنواره یار مهربان،
  4. کنگره سراسری شعر علوی،
  5. جشنواره بین‌المللی سلام بر نصرالله در رشته شعر
  6. و...

اقتباس از وبلاگ

http://varese-khoon.blogfa.com/post/105

سروده اي از علي داودي

هوس کرب و بلا

نه می‌گیرد این دل، نه یک‌دم رها می‌کند

دل سنگم عمری‌ست تا پا به ‌پا می‌کند

 

 



ادامه مطلب ...


آقاي اميرعبّاس رنجبر فرزند آقاي حبیب اله رنجبر، بازراني تبار ساكن تهران، اسلام شهر احتمالاً از طايفه ي رستمی ها.
ايشان ساکن تهران- اسلامشهرمي باشند و پدر بزرگوار ايشان در حال بازسازي خانه اجدادی شان در بازران هستند.
وي در خبرگزاری مهر کار می كنند و سردبیر هفته نامه ي ماهین نیوز مي باشند. یک مجموعه داستان هم به نام "زن ها مدرن می شوند"  انتشارات نذير- تهران در سال 82 ازايشان چاپ شده است.
یک مجموعه هم انتشارات سخن گستر - مشهد در سال 88 به نام "برای خداحافظی هیچ وقت دیر نیست" کار کرده است که یکی از داستانهای ايشان در آن چاپ شده است.
این روزها بیشتر نمایش نامه می نویسند و با گروه های تاتری  کار مي كنند.

آدرس وبلاگ هاي ايشان به شرح زير مي باشند.

www.bazerany.blogfa.com

http://www.eslamshahrnews.blogfa.c

بنده به نوبه ي به وجود چنين همشهري فرهيخته افتخار نموده و براي سلامتي و موفّقيّت ايشان دعا مي كنم.

اين دو شعر سپيد را آقاي رنجبر تقديم همولايتي ها نموده اند

و من

سالهاست

به دنبال آفتابم

با دشنه ای در کف

تا بگیرم

همه انتقام

عشاق تاریخ را

*

هیچ کس

به اندازه ی گربه

انتظارِ

آزادی پرنده را نمی کشد...

 



 

با فرهيخته اي ديگر از هم ولايتي ها آشنا شويم: به تر است از زبان خود ايشان بشنويم.

 

اكبر هدايتي هستم ، متولد نهم ارديبهشت 1365 در روستاي پاوان (منطقه پيشخور فامنين)دوره هاي ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان رو در قم گذروندم و درسال 1383 وارد دانشگاه شدم و كارشناسي تكنولوژي آموزشي رو از دانشگاه بوعلي سيناي همدان دريافت كردم.سال 1387 در مقطع كارشناسي ارشد برنامه ريزي آموزشي دانشگاه تهران قبول شدم و سال 1389 اين دوره رو به پايان رسوندم. امسال در آزمون دكتري تخصصي پذيرفته شدم و ان شاءالله از مهر ماه سال جاري در اين مقطع به تحصيل خواهم پرداخت. تقريبا 10 سالي هست مشغول نوشتن هستم...بيشتر كارم به زبان پارسي نوشته شده...نيمايي كار مي كنم و گاهاً هم به اقتضاي حال ، غزلي مي نويسم.و

 


به احترام زبان مادری دو قطعه از کارای ترکی م رو میدم خدمتتون

 

گئدمه...دایان

اورَه گیم دوش قفسینده چابالار، گئدمه دایان
دلی کؤنلوم قوشی سن سیز یاشاماز، منله دانیش
باخیشیم آنلامادین سن، نه بیلرسن حالیمی؟
گؤزلریم یؤلدا قالار، گئدمه دایان

بیلیرم بختی یازان گؤن منه تانری نه یازیب!
بیلیرم، گئدمه لی سن، یا که منیم یازقیمیمیش
آما بیل عشقیمی گؤردوکجه سوزوندن قاییدیب
سوز وئریب گؤز یاشیلا یازقیلاریمدا قارالار
گئدمه... دایان

قیش گئدر یؤلچی کیمین، یازلا چیچکلر آچیلار
گئنه پروانه گؤلولن باریشار چؤل دؤشینه
گئنه قوشلار بالالار، گئدمه دایان

بو جهان عشقیله معنا اولونوب٬ آنلا گؤلوم
خان چوبانلار کیمینین دوشلری داغلار یارادار
سارایی سلدن آلار، گئدمه دایان
  

 ....................................................................

 قویما کولوم اودو سونسون، منه یانماق یاراشار

نجه کی نازلی باخیشلارلا، اوتانماق یاراشار

 چیخگینن داغ دوشونی گوزلریوینن اودا چک

  گز، دولان، سن کیمی جیرانا دولانماق یاراشار

 

  سن چیچکلر کیمی چوللرده بهاریله یاشار

منه یاپراق کیمی یوللاردا قالانماق یاراشار



فانوس سرگردان

فانوس سرگردان به دنبال چه می گردی

شاید تو هم مانند من دنبال همدردی

این شهر تاریک است انسانی نمی بینی 

این جاده بن بست است بیهوده سفر کردی
می خندی اما از نگاهت گریه لبریز است
 

ای روح بارانی تو هم آخر کم آوردی
حالا بیا با هم کمی رو راست تر باشیم
شاید خودت هم خوب می دانی چي‌ها کردی

من هم لبانی داشتم یک روز می خندید

اما تو آن را با غم و درد آشنا کردی
آن روز گفتی می روم تا زود برگردم

عمری است خاموشم به امیدی که برگردی
تو مستحقی تا ابد آواره باشی یا

من مستحقم چونکه دل بستم به نامردی

 

اين سروده از شاعري ديگر"آقاي محمد غلامي" از روستاي عالم خيز بازران شهرستان فامنين استان همدان  است كه تقديم حضورتان مي گردد.



به چه دلبسته ای ترانه من؟

 

قفس  برای من بند بسته ات  تنگ است

 نفس به شاعر تنها نشسته‌ات تنگ است

زمین  بدون تو همواره تیره و تار است

 زمان برای طلوع خجسته‌ات تنگ است

چه می کنی؟ به چه دل بسته‌ای ترانه‌ی من؟

غزل ز قافیه‌های شکسته‌ات تنگ است

تو در سکوتی و بغض زمانه در دل توست

دلی به خنده‌ی از گریه رسته‌ات تنگ است

بیا دوباره پی واژه کوچه‌را بدویم

دلم برای نفس‌های خسته‌ات تنگ است

تو یک تنی و هزاران قبیله پاپی تو

جهان برای تو و دار و دسته‌ات تنگ است

 

شعر از : محمد حسین داودی

 برگرفته از وبلاك http://www.glarisha.blogfa.com

 



در كودكي اورا "مشدل" صدا مي زدند!  چرا؟ معلوم نيست. 14 ساله بود كه پدرش از دنيا رفت. گويا تقدير الهي اين بود كه او با سه خواهر كوچك تر از خودش يتيم بماند تا در كوره تجربه ي زندگي، تمام حرارت را بچشد و آماده تر از هر كس ديگري در روستا به فكر آينده اي بهتر براي مردم خود باشد. جوان كه شد به مشهد رفت و برگشت و از آن زمان به بعد اورا "مشهدي" صدا مي زدند. روح بلند و بي قراري داشت. در روستا بند نمي شد. به همه جا سر مي كشيد، شهر، روستاهاي آبادتر.دوست داشت با آدم هاي بزرگتر و عالم تر نشست و برخاست كند مخصوصا آن هايي كه در شهر زندگي مي كردند. در سال 1337 يعني در زماني كه مردم روستايش مجبور بودند گندم هايشان را به روستاهاي دور براي آرد كردن با الاغ ببرند او تصميم گرفت اقدامي بكند و مردم را از اين زحمت نجات بخشد.  بخشي از املاك پدري اش را فروخت و با هزينه ي 3700 تومان آسيابي را در روستايشان نصب نمود. اين را هم بگويم كه در آن زمان مي شد در قم زمين را متري يك ريال هم خريد.

او عامل پيش رفت شهر و مناطق ديگر را در تحصيل جوانانشان مي ديد، بنابراين تمام سعي و تلاش خودرا براي با سواد شدن بر و بچّه هاي روستا به كار مي گرفت. با همّت او و چند نفر ديگر از اهالي روستا مكتب خانه ي روستا هميشه داير بود. اما اين كافي نبود. براي بچه ها تحصيلات مدرسه اي لازم بود. ولي هيچ چاره و اميدي به نظر نمي رسيد. او تصميم گرفت از بچّه هاي خودش شروع كند. راه  تهران را در پيش گرفت و پسر بزرگش را با خود به تهران برد كه به مدرسه بفرستد.

د رتهران با پشتيباني خواهر و دامادشان اورا در خياطي به سر كار و در مدرسه ي شبانه به درس فرستاد. چند سالي نگذشت  كه اوّلين ديپلم روستا از دبيرستان شبانه هدف تهران فارغ التحصيل شد و بلافاصله هم در دانشگاه قبول شد.

در مدّتي كه پسر بزرگش در تهران مشغول كار و تحصيل بود او هم در روستا تلاش مي كرد كه سر انجام موفق به گرفتن سپاهي دانش و راه انداختن مدرسه گرديد. در نتيجه دومين پسرش هم در روستا به مدرسه رفت.

براي ادامه ي تحصيل فرزندانش ناچار بود روستارا ترك گفته و به شهر مهاجرت كند. به قم رفت و بابه راه انداختن بنگاه معاملات ملكي ممر درآمدي براي خود و خانواده فراهم نمود و در تحصيل فرزندانش كوشش كرد. پسر سوم، پسر چهارم، يكي پس از ديگري ادامه تحصيل دادند. و بدين ترتيب راه تحصيل علم ودانش براي بقيه بر و بچه هاي روستاهاي بازران و كوسه لو باز شد. 

او همه ي بچّه هاي روستايشان را مانند بچه هاي خودش دوست داشت. از تحصيل و پيش رفت آن ها خوشحال مي شد و از شكست و عقب افتادنشان ناراحت.

بعد كه در هنگام اقامت در قم به حج مشرف شد به نام "حاج حنيفه" معروف گرديد.و سرانجام نيز در همان شهر دار فاني را وداع گفت.روحش شاد يادش گرامي باد.

 




در سال 1350 شاه مخلوع دستور ساختن 2500 مدرسه در 2500 روستارا صادر كرد. با توجّه به رفت و آمدهاي زيادي كه مرحوم پدرم حاج محمد حنيفه و مرحوم حاج حبيب الله شفيعي براي گرفتن مدرسه به اداره آموزش و پرورش همدان داشتند، يكي از روستاهايي كه از مدارس 2500 ساله تعلّق گرفت روستاهاي كوسه لو و بازران بود. از آن جايي كه روستا راه ماشين رو مناسبي نداشت هيچ پيمان كاري علاقه به قبول ساختن اين مدرسه نشان نداد. بناچار اين دونفر پيمان كاري مدرسه را به عهده گرفتند و از آقاي استاد علي داودي نويد كه از بچّه هاي روستاي كوسه لو بود و در آن زمان در اسلام شهر (شادشهر آن موقع) سكونت داشت درخواست كردند كه كار بنّايي و معماري مدرسه ببپذيرد. ايشان پذيرفت و اهالي نيز از نظر نيروي انساني ياري نمودند و مدرسه را ساختند. اوّلين معلّمي كه در اين مدرسه تدريس نمود جوان سپاهي دانشي بود بنام آقاي رضي زاده از تبريز. دو سه سال قبل از ساختن اين مدرسه سپاهيان دانش در روستاي كوسه لو در خانه ي متروكه اي كه متعلّق به شيخ حسين بود و اهالي بازسازي كرده بودند به بچّه ها درس مي دادند. اولين سپاهي دانش شخصي بود بنام آقاي صلحي كه پس از مدبت كوتاهي درس دادن رفت و پس از آن آقاي روادانقي آمد و در همان خانه به بچّه ها درس داد.

لطفا هر اطلاعات تكميلي كه داريد ارسال كنيد تا وبلاك گذاشته شود.



درباره وبلاگ

سلام به همه‌ي اهالي محترم كوسه‌لو (گلخندان) و بازران، به عالمان، به روح پاك درگذشتگان، به گنجينه‌هاي گران‌قدر يعني سالمندان، به خواهران و برادران، به جوانان، به صاحبان دانش و معرفت، به متخصصان، به كارگران و كارمندان، به آناني كه ماندند و ديوارهاي اين دو روستاي با افتخار را افراشته نگه داشتند. به وبلاگ خودتان خوش آمدید. قرار ملاقات برو بچه های کوسه لو و بازران اینجاست. هر مطلبی دررابطه با سرزمین آبا و اجدادی‌تان دارید ارسال کنید تا در وبلاک‌تان بگذاریم. عكس‌ها، خاطرات شيرين، داستان‌ها، اطّلاعات تاريخي، قصّه‌ها، مثل‌ها، تكيه كلام‌ها، نقيل‌ها، سول‌چَك‌ها، بير گون گيتديك.....ها، و هر آن‌چه كه براي گفتن داريد بفرستيد تا در اين‌جا ارايه دهيم و ديگران هم استفاده كنند. منتظرتان هستیم. همكاران وبلاك: 1- نورالدّين هادي‌اي 2-الياس محمد 3- محمد رضا سرودلير 4-علي اصغر ترابي افراشته 5- رضا
شعر سه‌گانی
توزیع کتاب شاهدان عشق
مزار عالم ازناوی در تاجیکستان
حماسه بابا
اخبار گلخندان
گلخندان در گذر زمان
بازدید فرماندار محترم شهرستان فامنین و بخشدار بخش پیشخور از روستای گلخندان
قیزیل داغ با دامنی پر از شقایق
افتخار آفرینی تیم قزل داق
داستان مقاوت تاک‌های تشنه باغ‌های شاهقلی کندی
بچّه‌های و امروز مدرسه بازران و گلخندان
جلسه شورای اسلامی گلخندان با اهالی در مورد لایروبی جوی‌های کشاورزی
روستای چپقلو در روز سیزدهم فروردین 95
قیزیل داغ در روز سیزدهم فروردین سال 95
شکوه قیزیل داغ در جامه سپید زمستانی
برنامه مسابقات تیم قزل داق در نوروز 95
کتاب جدیدی که امروز به زینت طبع آراسته شد.
نويسندگان